آقاجان!
این بار نه برای حاجت، که فقط و فقط "دل" تنگ خودتان شده است...
مولایم!
نه فقط غروب جمعه ها، که "هــــــــوای" اینجا دلگیر است...
خسته ام، خسته از هر روز دویدن ها و نرسیدن ها...
خسته از غرق شدن در روزمرگی ها...
خسته از شهری خاکستری که باید "خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شوی و خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت!". این قانون اینجاست...
آقایم!
گاهی حس وصله ای ناجور را دارم...
می ترسم از "جور" شدن با این دیار...
مولاجان!
دل من گرفته زاین جا...
هوس ســــفر دارم...
سفر به دیارتان...
بگیرید دستان ِ تهی و لرزان ِ این وصله ی ناجور را...
مبادا که جور شود با جماعتی ناجور ...
5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/15 - 16:57
پیوست عکس:
73036_bToD8fJk.jpg
73036_bToD8fJk.jpg · 600x418px, 97KB
دیدگاه
Mohammad65

1392/05/16 - 01:17